Tuesday, March 15, 2005

What is Effort?

فکر کردن به اينکه ممکنه يه نفر اين ها رو بخونه باعث مي شه نتونم حرف دلم رو بزنم. ممکنه بگي مگه تو هم دل داري آره دل دارم اونم چه دلي. اراده يعني چي؟ خيلي وقت ها شده که من خواستم که مثلا يه کار خاصي رو طبق يه برنامه اي انجام بدم ولي خوب واسه من تا حالا نشده که موفق باشم يا خواستم رژيم بگيرم تا لاغر بشم ولي خوب نتونستم. معمولا به اين ميگيم ضعف اراده. ميگيم يارو يه جو اراده نداره. خوب اين ها مهم نيست منظورم اينه که ديگران اسمش رو چي مي زارن مهم نيست. حالا واقعا اراده يا همت يعني چي. چرا يه کسي مثل من ميتونه خوب درس بخونه ولي حتي يه رژيم غذايي رو هم نمي تونه اجرا کنه. تناقض و تضاد اين جاهاست که خودش رو نشون ميده. مي خوام بگم که مثلا وقتي آدم خودش به زبان مياره که چقدر دوست داره مثلا صبح زود از خواب بيدار بشه چرا اين کار رو نميکنه. واضحه که در مقابل اين خواستش يه خواست ديگري هم هست که با وجود اينکه به زبان نمياره ولي خواست قويتريه. چه موجوداتي هستيم ما. بابا خوب اگه ميخواي صبح زود از خواب بيدارشي ديگه لذت خواب صبح رو بايد ازش بگذري. اما آدميزاد باز هم انگار گوشش بدهکار نيست بعد هم ميره پيش ديگران کلي گله و شکايت مي کنه از خودش!! که چرا من هر چي ميخوام که بشه ولي نميشه که بشه. خوب پس راه در رو چيه چه جوري ميشه اين تناقض را حل کرد. البته بگم که با توجه به چيزايي که گفتم ديگه تناقضي وجود نداره بلکه حالا ديگه يه مسئله داريم و اون اينه که آدميزاد بلانسبت بنده و شما مثل خر تو گل گير کرده بين يک خواست و ميل و يک ميل و خواست ديگه. ممکنه بگيم جواب اين است که بايد از يکيش بگذره اما اگه مي خواست بگذره زود تر از اين حرف ها کارش درست شده بود. يه نگاهي بکنيم به اميالمون مسلما تعداد زيادي از اونها با هم در تضاد اند و اين تضاد ها مثل يه زنجير بزرگ و سنگين يا يه کوله پشتي پر از سرب ما رو کرخت و کند کرده. ديگه مثل بچگي هامون شاد و خندون نيستيم. ديگه جست و خيز نمي کنيم همش يه گوشه امني را مي خوايم تا با دردها و بدبختي هامون تنها باشيم. ما آدم ها اميال و خواست هاي زيادي داريم و ناگزير اين ها با هم در تضادند فکر اين که از يک سري از اميالمون بگذريم تا اونهايي که باقي ميمونن با هم در لطف و صفا باشن خودش يه ميل جديد اضافه بر اميال قبليمون و اين ميل جديد در تضاد خواهد بود با خيلي اميال ديگرمون. يه چيز ديگري که هست اينه که نگاه کردن به اميالمون با ديد خوب يا بد و تقسيم کردن اون ها به اميال درست و نادرست خودش ناشي از يک ميل ديگر است. ما در چرخه اميال گير افتاديم گويي هيچ کاري از کارهامون نيست که از ميل ناشي نشه گويي اصلا مشکل ما ميل داشتنه. حال مسئله اين است که ميل چيست و از چه ناشي مي شود و اينکه آيا امکان زندگي بدون ميل و در نتيجه تضاد وجود دارد. و مسئله اخر اينکه اگر چنين زندگي وجود دارد چگونه؟! اما مگر جز اينست که اين پرسش آخر خود ناشي از يک ميل ديگر است؟ با فهم اينکه ميل واقعا چيه مسئله حل مي شه زندگي به صلح و صفا مي رسه و کيفيتي به دست مياد که با کلمات توصيف نميشه. در فهم مسئله ميل فهم مسئله هاي ديگري مثل خود و فکر و رهايي از ترس رنج و ... نهفته است اما آيا به خاطر اين چيزها مي خواهيم ميل را درک کنيم؟ يک ميل جديد. وضعيت خيلي حاد شده ولي خداوند انقدر مهربونه که ما رو به يک باره از اين مرداب بيرون مياره. من مطمئنم که همينطوره.

1 comment:

محمد علی‌نیا said...

yavaash yavaash daram negaraanet misham :o
sharif chi kar mikoni ?!!!