Sunday, March 06, 2005

در هجر وصل باشد و در ظلمتست نور

یادم رفته بود بگم که فیاض فرشچی یا به عبارت مانوس تر دکتر گوشی خریده و البته در خریدهای پری روز با هم همراه بودیم . امروز صبح از یه راه میانبر که تا حالا امتحان نکرده بودم اومدم دانشگاه. راه از کنار خوابگاه طرشت می گذره و در راه غیر از دانشجوهای زیادی که دیدم تعداد زیادی بچه دبستانی بود با قیافه هایی شبیه ترک ها منظورم پوست سفید مایل به صورتی و چشم های آبی است با لباس های ساده م کیف های ساده و نگاهی ساده. من هم به قول بچه ها مشق هایم شروع شده و دیشب تا ساعت 2 داشتم مشق می نوشتم و صبح هم ساعت 6.5 بیدار شدم به همین خاطر الان احساس می کنم که توی هوا شناورم. دیروز خونه داییم بودم و محمد رضا یکی از فامیلامون رفته بود لوله کش اوورده بود تا لوله اب گرم حمام رو درست کنه. خدا این قشر آدم ها را خیلی دوست داره اب گرم حمام 2 سال بود که فشار خیلی کمی داشت و هر چه کرده بودند درست نشده بود. دیروز واقعا یه جورایی معجزه شده بود. اون مصرعی که توی عنوان نوشتم مال حافظ است اما این مهم نیست . هست؟

1 comment:

محمد علی‌نیا said...

manam dishab daashtam ta sa'at 2 mashgh mineveshtam, che tafaahomi !!