Tuesday, September 27, 2005

پرواز عقاب

زندگی را پروازی عقاب گونه لازم است که به دقت بنگرد، دریابد اما ردی به جا نگذارد، تمام زندگی را در چشم خود جای دهد ولی ساکن و آرام باشد؛
بال بال زدن یا انتظار کشیدن، در واهمه ی هر لحظه زیستن، فرار کردن و نماندن یا به امید زیستن، سنگین و کرخت کننده است؛
دنیایی پر از خشم و رقابت را با خشم و رقابت از خشم و رقابت زدودن چگونه ممکن است؟
وحدت را چگونه با جدایی حاصل توانیم کرد؟
زیستن را بدون مردن چگونه توانیم؟
می رم یه چیزی بخورم.

Wednesday, September 21, 2005

عواقب کارهای من

این پست من و خانواده های دو طرف هم دارد کار دستم می دهد. برای خانواده که خواندم هرچند همه معتقد بودند که راست می گویم ولی انتقاد کردند که هم مبالغه کرده ام و هم آنچه گفته ام تمام حقیقت نبوده است. خوب حق با آنان است کمی مبالغه و نگفتن تمام حقیقت دست مایه ی طنز است. طنزی که همین خانواده ی منتقد کلی سرش خندیدند و درستش هم این است که آن ها به خود بخندند و هدف من هم همین بود. شاید درست نبود که روی اینترنت باشد. هدفم این بود که آن ها بشنوند و شنیدند. اگر از بدنامی می ترسیدم اصلا این کار را نمی کردم. منتها بدنامی دیگر برایم معنایی ندارد.اما از ضررهایش بگویم که دیگر مرا در جمع خصوصی شان راه نمی دهند می ترسند حرف هایشان سر از شبکه ی جهانی درآورد و شکل منتقد خانواده را پیدا کرده ام فکر می کنند سودی از این کار حاصلم می شود. مخصوصا این اواخر که یک نوشته هم در باب خواب دیدن نوشته ام که باز گرچه خندیدند ولی به مذاقشان خوش نیامد. من هم از نهادنش در وبلاگ منصرف شده ام. شاد و پیروز باشید. راستی دانشگاه هم دارد باز می شود من نمی دانم این چه بدبختی است 16 واحد گرفتم که در 3 تاش رزرو هستم نمیدانم می رسد یا نه. حق یارتان