Saturday, December 16, 2006

این یا آن

تصمیم گرفتن چه قدر پیچیده است وقتی جان و تن هر دو فشار بیاورند به آدمیزاد در دو جهت مخالف.
می گویند مولوی هروقت از تن گفته منظورش فکر بوده است و منظورش از فکر نه آن فکر تکنولوژیک بل نفس بوده است. جنس آن چه که من نامیده می شود لااقل وقتی از صفات یا عناوین حرف می زند یا حتی وقتی می گوید من دیدم فکر است. یک جور نجوای درونی. حرکتی است به سوی حافظه.
یک داستان جالبی دارد در همین باب که نقل میکنم.
مجنون شتری دارد که تازگی زاییده؛ خوب شتر و فرزندش به هم دلبسته اند و مهر این دو باعث می شود شتر هنگام حرکت مدام حواسش به فرزند باشد و کند حرکت کند. مجنون که قصد خانه ی لیلی را کرده بچه شتر را در خانه جایی حبس می کند و افسار شتر به دست به سوی مقصد راهی می شود. در میان راه مجنون مدام در فکر لیلی فرو می رود تا اینکه افسار شتر را از دست می دهد و شتر راهش را عوض می کند تا به سوی فرزندش برود. آخر نگران فرزند است. مجنون که متوجه می شود دوباره افسار به دست می گیدرد و راهی خانه ی معشوق می شود وخوب طبیعی است که در میان راه دوباره مجنون در افکار خود فرو می رود و شتر راه خانه را پیش می گیرد.
چند باری این رفت و آمد تکرار می شود تا اینکه مجنون در می یابد که با شتر ره خانه ی لیلی طی کردن ممکن نیست. از شتر پیاده می شود و هر یک راه خود را می روند.
ادمه بدهم.
می گویند وقتی پیشنهاد جنگ با امام حسین و در عوض حکومت شام را به ابن زیاد می دهند شب تا صبح در فکر است که چه کند. حکومت و ثروت یا سعادت آخرت؟ گفته اند تا صبح از یزید مهلت خواسته تا جواب بدهد. امان از این دو بینی. آخرش هم که به هیچی نرسید بدبخت.
برگردم به داستان مولوی ؛ مولانا جلال نهایتا می گوید که مقصودش از مجنون همان جان آدمیزاد است و مقصودش از شتر تن یا نفس است.
یک عده گفته اند آدمی دو من دارد یک من زمینی و یک من آسمانی یا یه همچین تعبیری. منتها اگر آن من زمینی اساسا از جنس واقعیت نباشد و بتوان این را درک کرد آن وقت فقط می ماند یک من که آن دیگر از جنس فکر یا حرکت به سمت حافظه و این ها نیست.
نمی دانم چیزی قابل فهم و درک گفتم یا نه.
آه این دیگه آخرش است الان تمومش می کنم.
اون پست انگلیسیه بود یه کم پایین تر. خیلی مهم بود. کلی حرف داشت واسه زدن. آهان همان مارکوس کوکوذا و این ها. یک شاه کلیدی توی اون حرف ها بود یک چیزی از جنس حرف های مولانا. یک دوست اهل دلی می گفت آن که این ها را گغته یک عارف واصلی بوده؛ زده است وسط خال.

Thursday, December 14, 2006

دومین سالروز آغاز: حقیقت، سرزمین بی معبر

و ذالنون اذ ذهب مغاضبا، فظن ان لن نقدر علیه، فنادی فی الظلمات ان لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین، فستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین؛

Wednesday, December 06, 2006

و اما بعد

Found this little piece from the book The C++ Programming Language, which was written by Bjarne Stroustrup, the creator of C++. It is like a little beginning before the first chapter.
"... and you, Marcus, you have given me many things; now I shall give you this good advice. Be many people. Give up the game of being always Marcus Cocoza. You have worried too much about Marcus Cocoza, so that you have been realy his slave and prisoner. You have not done anything without first considering how it would affect Marcus Cocoza's happiness and prestige. You were always much afraid that Marcus might do a stupid thing, or be bored. What would it realy have mattered? All over the world people are doing stupid things ... I should like you to be easy, your little heart to be light again. You must from now, be more than one, many people, as many as you can think of ... "
- Karen Blixen
("The Dreamers" from "Seven Gothic Tales"
written under the pseudonym Isak Dinesen,
Random House, Inc.
Copyright, Isac Dinesen, 1934 renwed 1961)


Friday, December 01, 2006

آرزو بر جوانان عیب نیست

بالاخره با این آر اس اس بیشتر آشنا شدم و یک نرم افزار خوب هم که قبلا پیشنهاد شده بود دانلود کردم.
این عزیزی که این کنار میبینین، در ماسوله چای خانه دارد. آن بساط چای آن پایین هم متعلق به اوست.
نگاهی می کردم به سایت زیبای شرکت اپل؛ همین که آی پاد می سازه. خلاصه کمی این طرف و آن طرف و شروع کردم به خرید (یا همان توهم خرید ) یک سیستم کامپیوتری با مشخصات زیر
  • Two 3.0GHz Dual-Core Intel Xeon (4 x 3.0GHz CPUs)
  • 16GB (8 x 2GB) of RAM
  • 3TB 7200-rpm Serial ATA 3Gb/s Hard (4 x 750GB)
  • NVIDIA Quadro FX 4500 512MB, Stereo 3D (2 x dual-link DVI)
  • Two Apple Cinema HD Displays (30" flat panel)
  • Two 16x SuperDrives
  • Mac OS X Server (Unlimited-Client)
  • Plus wireless KB and mouse
خوب البته که قیمتش خیلی قابل توجه ولی آرزو بر جوانان عیب نیست. راستش قضیه بیان آرزو نیست بیشتر از شدت تعجب دارم می نویسم که آخه یه همچین سیستمی به چه دردی ( برای عموم ، نه! شما فرق می کنین ) می خوره؟
-----------------------------------
پ.ن :
1- قیمتش کمی بیش از 18 هزار دلار بود ولی نگران نباشین به هیچ دردی نمی خوره!
2- می بخشید که این پست کمی مادی شد؛
3- جا داره که یک تبریکی هم عرض کنم خدمت مخابرات لااقل در قزوین که نه تنها ویکی پدیا و سایت مورد علاقه ی بنده فوتو دات نت که حتی با مشقت فراوان و تلاش شبانه روزی موفق شده عکس های وبلاگ من رو فیلتر کنه! خدا قوت؛