Thursday, January 11, 2007

Hi,
Looks like further notice already arrived since farid invited me to this game of theirs.

برای آدمی که وجدانش میگرن دایمی دارد یافتن اعرافاتی یا رازهایی که بیانشان خیلی هم تلخ نباشد کار ساده ای نیست. یک جایی شنیدم که هیچ دوایی مثل یک وجدان پاک نیست... پس بخوان عزیز ...
1- از دعوت فرید تشکر کردم نه چون از این بازی خوشم آمده بود-هرچند خوشم آمده بود- و نه چون در رودربایستی گیر کرده بودم بلکه چون از اینکه دعوتم کرده بود خوشم آمده بود؛
2- دبستان که بودم. قبل از سوم دبستان را می گویم ، زمستان وقتی می رفتیم مدرسه، اول مسیر سربالایی داشت که خوب زمستان ها یخ می زد. بالا میرفتم یک روز به صد زحمت از روی یخ هایی که آن قدر بلورین بود که آسفالت کف خیابان را می شد دید. وقتی با مخ خوردم زمین یک خانمی آمد دستم را گرفت، گفت پسر جان بیا از پیاده رو برو. پیاده رو یخ که نبسته بود هیچ ... خشک خشک بود. انگار دنیا را به من داد؛
3- همان دوران تا سوم دبستان بود یا قبلش، یادم نیست. یک ظرفی را آن قدر باهاش ور رفتم تا شکشت؛ از ترس مامانم رفت توی کمد پتوها به هر بدبختی بود یک جوری پنهانش کردم که تا خانه تکانی عید مامان نفهمید. البته وقتی فهمید کلی بهم خندید چون جنس ظرفش از ملامین بود؛
4-سیزده سالم بود وقتی دوستانم دعوتم کردند به دیدن فیلمی در سینما که برای سیزده ساله ها و بزرگترها رده بندی شده بود. در خارج. خوب بابام تبلیغات فیلم را در تلویزیون دیده بود و راضی نبود به دلایلی که حالا می فهمم چقدر حق داشت. من هم به پدر گفتم دوستان را قانع کرده ام برویم یک فیلم مستند در مورد حشرات ببینیم!!!؛ خدا و خودش می داند که چطور قانع شد ... ما هم رفتیم فیلم را دیدیم. یادم هست دم در ورودی جوانک مثلا هجده ساله ای یه نگاهی به ما کرد و پرسید : همگی سیزده سال دارید دیگه ؟
5- ترم اولی که آمدم شریف درس زبان و ماشین برایم غولی بود. تمام درس ریاضیات محض است که خوب خواندنش به هیچ پیش نیازی جز هوش و درک کافی احتیاج ندارد. منظور اینکه اول دبستان هم می شود یک استادی را بیاورند به بچه ها تئوری زبان ها و ماشین ها را بگوید منتها مگر اویلری یا فرمایی بینشان باشد که در آن سن درس را پاس کند. عاجز از حل تمرین های قابل توجه کتاب و غرور بیجایی که مانع می شد از دیگران بپرسم، من را به این سمت برد که ماکسیمم ممکن است با 10 یا 12 پاس کنم و بعید هم نیست درس را بیفتم. شدم 19.5 و آن وقت شاخ غول شریف شکست؛

گویا نوزدهم یا بیستم دی است و دیگر از شب یلدا کمی گذشته ولی به رسمی که گفتید محمد و چاقو را دعوت می کنم به اعترافات؛

2 comments:

Anonymous said...

Esme filme chi bood ?

Anonymous said...

Liar Liar!
Moshkel tablighi bud ke TV pakhsh mikard!!