Monday, November 14, 2005

آنالیز چهره، لپ تاپ و یاری دولت

دیروز بعد از ظهر وقتی روی درب الف 12 اطلاعیه ی عدم تشکیل کلاس حل تمرین زبان تخصصی را دیدم سرخوش و خرامان آمدم دانشکده و در همکف با یکی از بچه ها مشغول کاری نه چندان مهم شدم. بعد از این برای رفتن به کلاس سیگنال ها و سیستم ها به طبقه ی دوم رفتم. قضیه این جاست. داشتم از پله ها بالا می رفتم و ذهنم داشت برای یک کلاس خسته کننده و عذاب دهنده آماده می شد که جلوی راه پله ها یک چهره ی آشنا دیدم. اول فکر کردم یکی از دانشجویان همین جاست که خوب هفت هشت ماهی است چهره هایشان در دانشکده این طرف و آن طرف می رود اما قدمت این چهره بیشتر بود، با دقت و سرعت زیاد در زمان بالا رفتن یک یا دو پله مغز با تمام قدرت، تمام چهره های آشنا با قدمت بالای یک سال را بررسی کرد تا به فرد مورد نظر رسید و من مات و مبهوت جاخوردم. در فاصله ی بالا آمدن از پله ی بعدی با تمام شک و تردیدی که به نتایج آنالیز چهره در مغزم داشتم سلام کردم و همین موقع بود که دو چهره ی آشناتر(مهدی و نوید) دیدم و ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم تا شاید چهره ی دیگری هم باشد. حتی در خیالم هم تصور نمی کردم که آن ها را این جا ببینم. مهدی ذوالقدر، نوید اسکویی (کمی طول کشید تا اسمش را به خاطر بیارم. میبخشید) و خانم صراف زاده ( رفتم از تو اورکات اسمشان را یافتم. می بخشید). کمی حول شده بودم و حتی وقتی به کلاس رفتم چند دقیقه ای طول کشید تا وقایع را هضم کنم. قضیه دیدن آن ها نبود بلکه شدت ناباوری من از حضور آن ها مرا آشفته کرده بود. پردازنده وقفه ای گرفته بود که اصلا وجود خارجی نداشت. دقیقا مثل این که جن یا روح دیده باشد؛
از این ها بگذریم؛
خبر لپ تاپ هسته ای را که شنیده اید. خیلی طنز است. با جواب آصفی خیلی حال کردم؛ ما اطلاعات محرمانه را روی لپ تاپ نگهداری نمی کنیم؛ نمی دانم یا آمریکایی ها خیلی احمق اند یا حول و دست پاچه شده اند و یا این که ما خیلی بدبختیم که اطلاعات سری مان این قدر ساده لو میرود که مورد آخر رو بعید می دونم؛
سرمقاله ی شرق امروز دوشنبه رو خوندم خیلی جالب بود. دقیقا از اتفاقی صحبت کرده بود که روز انتخاب شدن احمدی نژاد پیش بینی اش را می کردم. من از انتخاب شدن احمدی نژاد اصلا ناراحت نشدم چون ناراحتی هیچ فایده ای نداشت مشکل این قدر حاد است که ناراحتی مجالی پیدا نمی کند. باید به داد این دولت رسید. باید کمکش کرد. حالا که آمده است و به هر حال سایه اش را بر سر ما انداخته باید دستش را بگیریم و الا ما را هم با خود به اعماق چاهی بزرگ می برد. این مضمون سر مقاله بود.
در این میان اطمینان دارم که فهم و شعور جمعی حتی اگر دولت احمدی نژاد با شکستی مفتضحانه روبرو شود از رشد نخواهد ایستاد و آگاهی نقش خود را ایفا خواهد کرد و هیچ کس نمی تواند جلوی او را بگیرد همچنان که نمی توان جلوی نفس کشیدن مردم را گرفت.

2 comments:

Ali Soltani said...

یادم رفت بگم مشکل این جاست که دولت خودش خبر نداره که باید به دداش رسید یا شاید خبر داره ولی نمی تونه به روی خودش بیاره؛

Anonymous said...

Ali joon, I myself laughed about this news when it got broadcasted here in USA. U know, this is a typical exlample of political drama , I guess. we never know what is going on behind the scenes.

anyways, one interesting thing i found was that you are taking signals and systems class. I am taking it in US too right now. I agree , it has a really boring lecture. But I like FTs ( Fourrier Transf.)anyways , I thought it is good to mention this that although we are far away, our courses are almost the same . beh ghole maroof "del beh del rah dareh" but here "course beh course rah dareh" ghorboonet :)