Tuesday, November 14, 2006

آی دنت نو

زمانی حس می کنی هر کاری از دستت برمی آید و زمین و آسمانی اگر هست طفیلی وجود توست، پس به غرور و نخوت گام برمی داری و بر خود بیش از هر کس تکیه می کنی؛
زمانی دیگر حس می کنی کارهای کمی هستند که از دستت برنمی آیند، با خود می اندیشی که این طبیعی است، چه اشکالی دارد، هرکسی یک جایی کم می آورد و تو در جاهای کمی و کم اهمیتی کم می آوری. پس هنوز به نخوت و غرور گام برمی داری؛
زمانی میرسد که درمی یابی کارهای زیاد و مهمی هستند که از دستت برنمی آیند، پس گرچه هنوز به غرور و تکبر گام می زنی، تصنع آن را نیز درمی یابی؛
زمانی در می یابی که بیش از نیمی از کارها از دست تو خارج است، آنگاه گرچه هنوز به تکبر و غرور قدم می زنی اما ترس و احساس شکست را نیز به خوبی می چشی؛
زمانی درمی یابی که کمتر کاری به دست توست، آنگاه دیگر به غرور گام نمی زنی و از شدت ترس و تنهایی دست به دعا برمی داری. دعا به درگاه خدایی که تاکنون انکارش کرده ای و اگر عاقل باشی به تصنعی بودن خدای خود پی می بری؛
آنگاه اگر بخت تو یاری کند درخواهی یافت که هیچ کاری از دست تو برنمی آید، پس خود را رها می کنی و او تو را در دامان خود جای خواهد داد؛
پ.ن:
1- واضح است که عنوان را از نوع عناوین سعید گرفته ام. دستش درد نکنه ایده ی عالی است؛
2- عنوان بی ارتباط نیست. دوست دارم هرجایی از این نوشته را درست نمی یابی یا چیز بیشتری یا کمتری درنظر داری برایم بگویی.
3-دو آپ دراین فاصله برای خودش رکوردی است.
4-عکس را خودم گرفته ام. گرچه آن موقع تنها احساس تنهایی مد نظرم بود؛


1 comment:

Anonymous said...

fa'aliate mojaddadet ro tabrik migam, hala marhaleye badi ine ke weblogeto jahani koni!